تازه ها
نقد کتاب لعن های نامقدس- قسمت اول

نقد کتاب لعن های نامقدس- قسمت اول

پس از انتشار کتاب لعن های نامقدس وبلاگی با عنوان (نقد کتاب «لعن های نامقدس») با هدف نقد این کتاب شروع به فعالیت نمود. البته حقیر همانگونه که پیشتر در یادداشتی گفتم، همواره از نقد استقبال می‌کنم زیرا نقد کمک می‌کند که دیدگاه‌ها صاف و زلال‌شده و پخته‌تر شود. ولی متأسفانه آنچه در این وبلاگ به آن پرداخته شده است نقد کتاب نیست زیرا نویسنده این وبلاگ نه تنها همه مطالب کتاب را مورد توجه قرار نداده است، بلکه فقط چند سطر از کتاب بنده را انتخاب کرده است، صدر و ذیلش را حذف نموده، و تفسیر دلخواه خود را از آن عبارات بیان داشته است. پس باید گفت ایشان به نقد آثار بنده نپرداخته‌اند، بلکه این کار وی بیشتر به تخریب می ماند! البته وی سعی نموده است که احترام حقیر را حفظ نموده و توهینی به بنده روا ندارد، این درحالی است که گاهی تحریف‌ و تقطیع سخنان دیگران در مقام مخالفت، از صد فحش هم بدتر است!

اگرچه بعضی از دوستان بزرگواری که بنده آنها را نمی‌شناسم در (اینجا ) به قسمتی از این سخنان پاسخ داده اند، ولی حقیر در این وبگاه به مرور به بعضی از مطالب این وبلاگ پاسخ خواهم داد.

از همین رو در ابتدا به یکی از مطالب این وبلاگ که پیشتر نیز در قالب مقاله‌ای به آن پاسخ داده بوده‌ام، اشاره می‌کنم.

در یکی از یادداشتهای این وبلاگ آمده است:

در کتاب کافی در حدیثی صحیح (1) از پیامبر -صلی الله علیه و آله- روایت شده که فرمودند:

«إذا رأیتم أهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البرائة منهم و أکثروا من سبهم و القول فیهم و الوقیعة و باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام و یحذرهم الناس و لایتعلموا من بدعهم یکتب الله لکم بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات فی الآخرة.»

«هرگاه پس از من اهل شک و بدعت را دیدید ، بیزاری خود را از آنها آشکار کنید ، و به آنها بسیار دشنام دهید ،و درباره ی آنها زیاد بدگویی کنید ، و عیوبشان را زیاد بگویید ، و به آنها تهمت بزنید ( یا آن ها را مبهوت سازید ) ، تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها بر حذر شوند و از بدعتهای آنان ( چیزی ) نیاموزند. خداوند در برابر این کارهایتان برای شما حسنات می نویسد و درجاتتان را در آخرت بالا خواهد برد.» (2)

همان گونه که دیدیم ، یکی از دستورات پیامبر -صلی الله علیه و آله- در مورد اهل شک و بدعت این بود که «أکثروا من سبهم».

آقای مهدی مسائلی در کتاب «لعن های نامقدس» می نویسد:

«در فرازی از این روایت دستور داده شده است به بدعت گذاران بسیار دشنام داده شود: «أکثروا من سبهم.» این دستور..مشابهی..در دستورهای دینی ندارد.. .» (3)

از آنجا که ارائه ی یک دستور مشابه ، برای نقض این مدعا کافی است ، به ذکر یک مورد اکتفا می کنیم:

«نصر بن صباح قال حدثني اسحاق بن محمد البصري قال حدثني محمد بن جمهور القمي قال حدثنا موسى بن بشار الوشاء عن داود بن النعمان قال دخل الكميت فأنشده ، و ذكر نحوه ثم قال في آخره ان الله عز و جل‏ يحب معالي الامور و يكره سفسافها ، فقال الكميت: يا سيدي أسألك عن مسألة و كان متكئاً فاستوى جالسا و كسر في صدره وسادة ثم قال سل! فقال أسألك عن الرجلين فقال يا كميت بن زيد ما أهريق في الإسلام محجمة من دم و لا اكتسب مال من غير حله و لا نكح فرج حرام الا و ذلك في أعناقهما الى يوم يقوم قائمنا و نحن معاشر بني هاشم نأمر کبارنا و صغارنا بسبهما و البراءة منهما.»

«داود بن نعمان می گوید: کمیت خدمت امام صادق -علیه السلام- رسید و شعری سرود. امام شعر او را تصحیح نمودند ، سپس فرمودند: خداوند کارهای عالی را دوست دارد و از کارهای بد و نامرغوب خوشش نمی آید. کمیت عرض کرد: ای سرورم ، اجازه می دهید سوالی بپرسم؟ حضرت تکیه کرده بودند ، پس راست نشستند ، بالش را دو لا کرده زیر سینه ی خود نهادند ، سپس فرمودند: سوال کن. عرض کرد: درباره ی آن دو مرد چه می گویید؟ حضرت فرمودند: ای کمیت بن زید ، اگر به اندازه ی یک حجامت خون در اسلام ریخته شود یا مالی از راه حرام به دست آید و یا زنایی انجام شود ، گناه آن به گردن آن دو مرد است تا روزی که قائم ما قیام می کند ، و ما بنی هاشم به بزرگ و کوچک خود دستور می دهیم که به آن دو مرد دشنام دهند و از آنان بیزار باشند.» (4)

1.مرآة العقول،علامه محمدباقرمجلسی،ج11،ص77،ط دارالکتب الاسلامیة،تهران،ط دوم1404ق.

2.الکافی،ثقة الاسلام کلینی،ج4،ص123،ط دارالحدیث،قم،ط اول1429ق.

3.لعن های نامقدس،مهدی مسائلی،ص128،ط آرما،اصفهان،ط اول1393.

4.رجال الکشی،محمدبن عمرکشی،ص206-207،ط موسسه ی نشردانشگاه مشهد،مشهد،ط اول1409ق.

در پاسخ این سخنان باید گفت:

1. در حدود دوازده صفحه از کتاب لعن های نامقدس اختصاص به بررسی و نقد این روایت دارد چرا نویسنده‌ی این به اصطلاح نقد نامه تنها یک خط از کتاب را انتخاب کرده است و متأسفانه در این یک خط نیز برای این که قسمتی از استدلال های بنده را سانسور کند از نقطه چین استفاده می کند در حالی که فاصله عبارتی قبلی و بعد یکی دو کلمه بیشتر نیست و عبارت کامل چنین است: «در فرازی از این روایت دستور داده شده است به بدعت‌گذاران بسیار دشنام داده شود: «أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ.» این دستور نیز نه‌تنها با ادب دینی ناسازگار است، بلکه مشابهی هم در دستورهای دینی ندارد و با آیۀ ۱۰۸ سورۀ انعام و روایت معتبر دیگری در تعارض است.» متاسفانه نویسنده این متن را چنین می آورد: «در فرازی از این روایت دستور داده شده است به بدعت گذاران بسیار دشنام داده شود: «أکثروا من سبهم.» این دستور..مشابهی..در دستورهای دینی ندارد.. .»

2. نویسنده برای رد سخن حقیر بدون توجه به استدلال ها و سخنان فراوانی که پیرامون این روایت گفته شده است، به روایتی دیگر استشهاد می کند در حالیکه سخن حقیر دراین باره که «این دستور … مشابهی هم در دستورهای دینی ندارد» با این روایت نقض نمی‌شود زیرا دستورهای دینی آن توصیه هایی هستند که از طریق معتبر به دست ما رسیده اند و حداقل با گمان و ظن  بتوان آنها را به اهل بیت علیهم السلام منتسب نمود ولی روایاتی از جهت از سند و متن دارای مشکل هستند را نمی توان به اهل بیت علیهم السلام منتسب نمود و آن را یک دستور دینی فرض نمود.

3. حقیر در نقد روایت مورد استناد وی، پیشتر یادداشتی داشتم که آن را به صورت کامل در اینجا تکرار می کنم:

«متأسفانه تفرقه‌افکنان شیعه برای توجیه رفتارهای ناشایست خویش در توهین و دشنام گویی به مقدسات اهل‌سنت، به روایاتی خاص تمسک می‌کنند، که هرکدام از جهت سند و محتوا جای بحث و گفتگوی بسیاری دارند، ولی این عده بدون توجه به نکات علمی پیرامون این روایات، آنها را وسیله‌ای برای توجیه حرکات و رفتارهای ناشایست خویش قرار داده‌اند. یکی از روایت معروفی که بعضی از تفرقه افکنان و وحدت‌ستیزان معمولاً به آن تمسک می‌کنند، روایتی از کتاب (رجال کشی) است که در آن آمده است: ( نَحْنُ مَعَاشِرَ بَنِی هَاشِمٍ نَأْمُرُ کِبَارَنَا وَ صِغَارَنَا بِسَبِّهِمَا وَ الْبَرَاءَهِ مِنْهُمَا؛ ما گروه بنی هاشم به کوچک و بزرگمان دستور می‌دهیم که به آن دو دشنام دهند و از آنها برائت بجویند.»(رجال کشی، ص۲۰۷)

اما این روایت از جهت سند و محتوا جای تأمل و گفتگوی بسیار دارد:

۱. سند: اگرچه تفرقه‌افکنان تنها هنگامی به سراغ سندِ روایات می‌روند که یا این روایات با حرف ایشان مخالف باشد و آنها بخواهند آن را رد کنند؛ و یا اینکه روایتی در ظاهر مطابق با رأی و نظر آنها بوده و ‌از جهت سند هم صحیح باشد؛ ولی هنگامی که روایتِ مورد استدلال ایشان ضعیف‌السند باشد، نه تنها به سراغ بررسی سند آن نمی‌روند، بلکه آن را وحی مُنزل جلوه می‌دهند که بررسی و تشکیک در سندِ آن، نوعی تشکیک در ولایتِ اهل‌بیت و مبارزه با تشیع و دین اسلام به شماره می‌آید.

به هرحال درباره سند این روایت باید گفت که سندی فوق‌العاده ضعیف دارد، زیرا در این سند، مجموعه‌ای از افراد غالی و ناشناخته جای گرفته اند. راوی آخر این روایت فردی به نام «نَصْر بن صَبَّاح» است که به غلو معروف بوده است و کشی نیز خود درباره او می‌گوید: «‏ نَصْرُ بْنُ‏ الصَّبَّاحِ‏ وَ کَانَ غَالِیا» (رجال کشی، ص۳۲۲.) همچنین «اسحاق بن محمد بصری» نیز در این سند، با وصف غلو روبرو است. رجال نجاشی در صفحه 74 می گوید: “هو معدن التّخلیط” (او معدن قاطی کردن احادیث [صحیح و ضعیف] است) و در صفحه 336، می نویسد: “مشکوک فی  روایته”. ابن غضائری هم او را “فاسد المذهب، کذّاب فی الروایۀ و وضّاع الحدیث” (دارای مذهب فاسد، بسیار دروغگو در روایت کردن و جعل کنده حدیث است).

همچنین  «محمّد بن جمهور العمی (القمی)» در سند این روایت است که رجال شیخ طوسی، او را “اهل غلو” معرّفی کرده و فهرست شیخ نیز درباره او می  نویسد: “فی بعض روایاته، غلوّ  و تخلیط” (در بعضی از روایات او، غلو و قاطی کردن احادیث درست و غلط، دیده می‌شود).

 نجاشی نیز در رجال خویش، او را “ضعیف، فاسد المذهب” دانسته و علامه حلّی در الخلاصه، وی را این گونه معرّفی می کند: “کان ضعیفاً فی الحدیث، غالیاً فی المذهب، فاسداً فی الرّوایه، لایلتفت إلی حدیثه و لایعتمد علی ما یرویه” (ضعیف در نقل حدیث، فاسد در روایت کردن بود که به حدیثش توجّه نمی شود و بر روایت کردنش، اعتماد نمی شود.)

 ابن غضائری هم درباره اش می گوید: “غال فاسد الحدیث، لایکتب حدیثه” (اهل غلوّ، فاسد الحدیث است که احادیثش را مکتوب نمی کنند)

باقی راویان این روایت نیز افرادی مجهول و ناشناخته هستند.

۲. محتوای روایت: محتوای این روایت آن گونه که تفرقه‌افکنان به آن استناد می‌کنند، با آیات قرآن کریم و روایات معتبر اهل‌بیت- علیهم السلام- ‌متعارض است. چنان‌که خداوند متعال خطاب به مؤمنان می‌فرماید:

(وَ لاتَسبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیسبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ کَذَلِک زَینَّا لِکلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ؛ یعنی: [شما مؤمنان] به [معبود] آنان‌که جز خدا را می‌خوانند، دشنام ندهید تا مبادا آن‌ها [نیز] از روى دشمنى، به‌نادانى خدا را دشنام گویند. ما بدین‌سان براى هر امتى عملشان را زینت دادیم.)

همچنین روایت شده که آن هنگام که امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ صفین آگاه شد که حُجْر‌بن‌عَدِی و عَمْرو‌بن‌حَمِق‌، اهل شام را دشنام می‌دهند و آن‌ها را لعن و نفرین می‌کنند، ضمن بازداشتن ایشان از این عمل، خطاب به آن‌ها فرمود:

(کَرِهْتُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا لَعَّانِینَ شَتَّامِینَ، تَشْتِمُونَ وَ تَبْرَئونَ، وَ لَکِنْ لَوْ وَصَفْتُمْ مَسَاوِئَ أَعْمَالِهِمْ فَقُلْتُمْ مِنْ سِیرَتِهِمْ کَذَا وَ کَذَا وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ کَذَا وَ کَذَا کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ لَوْ قُلْتُمْ مَکَانَ لَعْنِکُمْ إِیاهُمْ وَ بَرَائتِکُمْ مِنْهُمْ: اللَّهُمَّ احْقُنْ دِمَائهُمْ وَ دِمَائنَا وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَینِهِمْ وَ بَینِنَا وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى یعْرِفَ الْحَقَّ مِنْهُمْ مَنْ جَهِلَهُ وَ یرْعَوِی عَنِ الْغَی وَ الْعُدْوَانِ مِنْهُمْ مَنْ لَجَّ بِهِ لَکَانَ أَحَبَّ إِلَیَّ وَ خَیْراً لَکُم‌. یعنی: نمی‌پسندم که از دشنام‌گویان و لعن‌کنندگان باشید و آنان را لعن و ناسزا گویید [که در نتیجه، ایشان نیز شما را ناسزا گویند و از شما بیزاری جویند.] چه‌بهتر است که اعمال ناشایست ایشان را یادآور شوید و بگویید: «ازجملۀ سیرۀ [زشت] آنان چنین‌وچنان است و از اعمال [نادرستـ]ـشان این و آن است.» این بهترین بیان و استدلال است. نیز اگر به‌جای نفرین صرفِ آنان و بیزاری‌جستن از ایشان، چنین بگویید [و دعا کنید]: «خداوندا، جان ‌ما و ایشان را حفظ کن و بین ما و ایشان را اصلاح بگردان و آنان را از گمراهی‌شان نجات ده تا آن‌که حق را نمی‌داند، بشناسد و آن‌که از آن سرپیچی می‌کند، به آن گردن نهد» این را بیشتر دوست دارم و برای شما [نیز] بهتر است.)

همچنین نقل شده که پیامبر بزرگوار اسلام- صلی الله علیه وآله- دربارۀ مشرکان مقتول در جنگ بدر فرمودند:

(لا تَسبوا هَؤُلاءِ فإنَّه لا یخلص إلیهِمْ شیءٌ مِمَّا تَقُولُونَ و تُؤَذون الأحیاءَ ألا أنَّ البَذاءَ لُؤمٌ. یعنی: به این جنازه‌ها دشنام نگویید. چیزی از دشنام شما به این‌ها نمی‌رسد؛ ولی زندگان را اذیت می‌کنید. بدانید که دشنام‌دادن، فرومایگی است.)

از همه‌ اینها هم که بگذریم حتی اگر بحث توصیه به دشنام‌گویی را در این روایت بپذیریم، این توصیه اقتضای بیان علنی آن را نمی‌کند، زیرا هیچ‌گزارشی معتبر و ضعیفی وجود ندارد که اهل‌بیت علیهم السلام در میان عموم و حتی شیعیانشان شروع به دشنام گویی علنی کرده باشند و این نشان می‌دهد موضع اهل‌بیت علیهم‌السلام دراین‌باره آن‌قدر آشکار بوده است که حتی جاعلان روایات نیز نتوانسته‌اند اخباری را دراین‌زمینه جعل کنند و به اهل‌بیت علیهم‌السلام نسبت دهند. از همین رو اگرچه در بعضی روایات نامعتبر و متهم به کذب، شیعیان به تشدید خصومت‌های مذهبی تشویق شده‌اند، جاعلان نتوانسته‌اند بگویند ائمۀ شیعه علیهم‌السلام در جمع مردم یا اصحاب خویش، خلفا را لعن و دشنام علنی کرده‌اند یا شیعیان را به لعن و دشنام علنی خلفا توصیه می‌کردند. حتی روایات ضعیف و نامعتبری که حکایت می‌کنند اهل‌بیت علیهم‌السلام خلفای بعد از پیامبر و خصوصاً عمر و ابوبکر را لعن می‌کردند، همگی بر آن دلالت می‌کند که این لعن‌ها در خلوت و در مقام دعا و مناجات با خداوند بوده است و نه در پیشگاه مردم و در اجتماع. به دیگر سخن، این لعن‌ها در فرض صدور نیز هیچ‌گاه به‌قصد توهین به مقدسات اهل‌سنت و تشدید فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشده است.

افزون بر این گزارش‌های فراوان و صریح دیگری از ائمۀ اطهار علیهم‌السلام وجود دارد که آن بزرگواران ضمنِ توصیۀ شیعیان به متانت در گفتار و رفتار، آن‌ها را از هرگونه گفتارِ توهین‌آمیز بر حذر می‌داشتند. امام‌صادق علیه‌السلام در ضمنِ نامه‌ای مفصل به شیعیان می‌فرماید:

(وَ إِیاکُمْ وَ سَبَ أَعْدَاءِ اللَّهِ حَیثُ یسْمَعُونَکُمْ‌،(فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ‌)، وَ قَدْ ینْبَغِی لَکُمْ أَنْ تَعْلَمُوا حَدَّ سَبِّهِمْ لِلَّهِ کَیفَ هُوَ، إِنَّهُ مَنْ سَبَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ فَقَدِ انْتَهَکَ سَبَّ اللَّهِ‌، وَ مَنْ أَظْلَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِمَّنِ اسْتَسَبَّ لِلَّهِ وَ لِأَوْلِیائِهِ‌، فَمَهْلاً مَهْلاً، فَاتَّبِعُوا أَمْرَ اللَّهِ، وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ. ؛ یعنی: از این بپرهیزید که به دشمنان خدا دشنام دهید آن هنگام که آن‌ها می‌شنوند [یا آن هنگام که از آن‌ها دشنام مى‌شنوید]؛ [چنان‌که خداوند می‌فرماید:] (فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ)(آن‌ها نیز بدون آگاهى به خدا دشنام خواهند داد.) بر شما لازم است که بدانید حد دشنام به خدا کجاست و آن‌ها چگونه به خدا دشنام می‌دهند. قطعاً هرکه به اولیای خدا دشنام دهد، به خدا دشنام داده است و چه‌کسى پیش خدا ستمگرتر است از کسى‌که وسیلۀ دشنام به خدا و اولیای خدا را فراهم سازد. آرام‌آرام از اوامر الهى پیروى کنید و حول و قوه‌اى نیست مگر به خدا.)

در ابتدای این روایت آمده است که اسماعیل‌بن‌جابر گفت:

(امام‌صادق علیه السلام این نامه را به اصحاب خود نوشت و به آن‌ها دستور داد این نامه را به یکدیگر بیاموزند و در آن درنگ کنند و آن را بررسى کرده، به کارش بندند. آن‌ها هم هریک نسخه‌اى از آن را در نمازخانۀ منزل خویش نهاده بودند و هرگاه نمازشان به پایان مى‌رسید، در آن مى‌نگریستند.)

علاوه‌براین، روایات متعدد دیگری از امام‌صادق علیه السلام در نهی از توهین و بدزبانی به اعتقاداتِ اهل‌سنت نقل شده است؛ ازجمله روایت معتبری که امام‌صادق علیه‌السلام خطاب به شیعیان می‌فرماید:

(مَا أَیسَرَ مَا رَضِی بِهِ النَّاسُ عَنْکُمْ‌، کُفُّوا أَلْسِنَتَکُمْ عَنْهُم؛ یعنی: چقدر آسان است آنچه مردم [اهل‌سنت] را از شما خشنود مى‌کند. زبان‌هاى خود را از [بدگویى به‌] آن‌ها نگاه دارید.)

شیخ حر عاملی این روایت را در بابی به نام «بابُ وُجُوبِ کَفِ اللِّسَانِ عَنِ الْمُخَالِفِینَ وَ عَنْ أَئِمَّتِهِمْ مَعَ التَّقِیه» قرار داده است.

البته آیات، روایت و بحث فراوانی در این باره وجود دارد که حقیر آنها را درکتاب «لعن‌های نامقدس» به صورت مفصل آورده‌ام و علاقه‌مندان می‌توانند بحث بیشتر دراین‌باره را در این کتاب که توسط نشر آرما منتشر گردیده است، دنبال کنند.

4 نظر

  1. سلام بحثتان عمیق و همه جانبه است انشاءالله بموقع در وبلاگم و در شبکه اجتماعی از آن استفاده خواهم کرد- پیروز باشید

  2. با سلام
    روایت مسندی در عیون اخبار الرضا (ج1 ص304) ذکر شده که استناد به آیه 108 انعام (نهی از سب) میکنند ، و برای تقویت روایاتی که در «تحذیر از گفتارِ توهین‌آمیز به اهل تسنن» است مفید میباشد .

    هرچند در رجال سندش شیخ صدوق از پدرش و ایشان از حسین بن احمد مالکی و او از پدرش احمد مالکی و او از امامی ثقه جلیل القدر جناب «ابراهیم بن ابی محمود خراسانی» نقل میکند، ولی این «احمد مالکی» -پدر حسین بن احمد- ناشناخته است (احمد بن عبدالله بن وهب المالکی، که کلا 2 حدیث در مجامع روایی از وی نقل شده)،

    و امّا از آنجاکه این روایت در مجموع مضامین مختلفی که دارد با روایات صحیحه مشابه تقویت و تایید میشود، و موافق کتاب هم هست، لذا قابل اخذ و استناد میباشد :

    ****** متن حدیث ******
    [چون حدیث طولانی است، فقط بخش مورد استناد را ذکر میکنیم:]

    ابراهيم بن ابی محمود از امام رضا عليه السّلام نقل می کند: . . .
    (پس از ذکر مضامینی از رسول خدا خطاب به امیرالمومنین -علیهما السلام- ، به جایی میرسد که ابی محمود سوالی در مورد نقل فضایل اهل بیت از مسیر دشمنانشان میپرسد، و حضرت در پاسخ میفرمایند 🙂

    آن حضرت فرمودند:

    ای ابن ابی محمود!
    پدرم از پدرش و آن حضرت از جدّش عليهم السّلام روايت کردند که پيامبر (صلّی الله عليه و آله) فرمودند:

    هر کس به سخن گويی گوش دهد او را عبادت کرده است.
    اگر آن سخن گو از جانب خدا سخن می گفت، او خدا را عبادت کرده است،
    و اگر از جانب ابليس سخن می گفت، ابليس را عبادت کرده است؛

    سپس فرمودند:
    ای ابن ابی محمود!
    مخالفين ما سه نوع خبر در فضائل ما جعل کرده اند:

    يکی از آن ها غلوّ است،
    و دوّمی کوتاهی در حقّ ما می باشد،
    و سوم تصريح به بدی های دشمنان ما است.

    وقتی مردم اخبار غلوّ آن دسته را می شنوند، شيعيان ما را تکفير می کنند و می گويند: شيعه به ربوبیّت ائمّه خود اعتقاد دارد.

    و وقتی کوتاهی در حقّ ما را می شنوند، به آن معتقد می شوند،

    و وقتی بدی های دشمنان ما و دشنام به آنان را می شنوند، ما را دشنام می دهند. و حال آنکه، خداوند می فرمايد:
    «و کسانی را که مشرکين، عبادت می کنند، دشنام ندهيد، زيرا آنان خدا را از روی نادانی دشنام خواهند داد»
    (سوره مبارکه انعام، آيه 108)

    ای ابن ابی محمود!
    وقتی مردم به چپ و راست می روند، تو همراه ما باش،
    زيرا هر کس با ما همراه شود، ما با او همراه خواهيم بود،
    و هر کس از ما جدا شد، ما نيز از او جدا خواهيم شد؛

    کمترين چيزی که باعث می شود ايمان انسان از بين برود اين است که در مورد سنگريزه بگويد اين هسته است و سپس به اين مورد معتقد شده و از مخالفين خود دور شود.

    ای ابن ابی محمود!
    آنچه را برايت گفتم حفظ کن و نگه دار، زيرا در اين گفتار، خير دنيا و آخرت برای تو جمع شده است.

    **** متن عربی حدیث ****

    فَقَالَ الرضا (علیه السلام):

    يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ!
    لَقَدْ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ :

    مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ ،

    فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ ،

    وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ ،

    ثُمَّ قَالَ الرِّضَا (علیه السلام) :

    يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ !
    إِنَّ مُخَالِفِينَا وَضَعُوا أَخْبَاراً فِي فَضَائِلِنَا وَ جَعَلُوهَا عَلَى ثَلَاثَةِ أَقْسَامٍ :

    أَحَدُهَا الْغُلُوُّ
    وَ ثَانِيهَا التَّقْصِيرُ فِي أَمْرِنَا
    وَ ثَالِثُهَا التَّصْرِيحُ بِمَثَالِبِ أَعْدَائِنَا «1»

    فَإِذَا سَمِعَ النَّاسُ الْغُلُوَّ فِينَا كَفَّرُوا شِيعَتَنَا وَ نَسَبُوهُمْ إِلَى الْقَوْلِ بِرُبُوبِيَّتِنَا
    وَ إِذَا سَمِعُوا التَّقْصِيرَ اعْتَقَدُوهُ فِينَا
    وَ إِذَا سَمِعُوا مَثَالِبَ أَعْدَائِنَا بِأَسْمَائِهِمْ ، ثَلَبُونَا (سبّونا) بِأَسْمَائِنَا
    وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ » «المائده 108»،

    يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ!
    إِذَا أَخَذَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَالْزَمْ طَرِيقَتَنَا
    فَإِنَّهُ مَنْ لَزِمَنَا لَزِمْنَاهُ
    وَ مَنْ فَارَقَنَا فَارَقْنَاهُ
    إِنَّ أَدْنَى مَا يَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِيمَانِ أَنْ يَقُولَ لِلْحَصَاةِ هَذِهِ نَوَاةٌ ثُمَّ يَدِينَ بِذَلِكَ وَ يَبْرَأَ مِمَّنْ خَالَفَهُ

    يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ !
    احْفَظْ مَا حَدَّثْتُكَ بِهِ فَقَدْ جَمَعْتُ لَكَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.

    ****
    1- مولف: هذا دليل على أنّهم لم يصرحوا بمثالب اعدائهم بل قد يكنون عنهم كصنمى قريش و شبه ذلك. ثلبه: لامه و عابه.

    ****
    (هممچنین نقل این حدیث از عیون در بحارالانوار ج26 ص239 ح1، تفسیر نور الثقلین ج1 ص758 ح240 ، وسایل الشیعه ،ج27 ص128 ح33394 ، که البته بخش مورد استناد ما در وسایل با عبارت «الی أن قال» تقطیع گردیده است.)

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*