حجت السلام مهدی مسائلی:
مسلم است که دشنام گویی و لعن علنی به مقدسات اهلسنت برخلاف روایات و سیره قطعی و مستمر اهلبیت علیهمالسلام است و آموزههای مهمی همچون تقیه شیعیان را از این کار باز میدارد. ولی با این حال، افرادی با تمسک به بعضی از روایات، با این سیره قطعی اهلبیت علیهمالسلام مخالفت میکنند.
یکی از این روایات، خبطهای معروف به خطبة الوسیله است. در این خطبه از زبان امیرالمؤمنین علیهالسلام انتقاداتی صریح نسبت به خلیفه اول و دوم بیان شده است و از عذاب و نفرین الهی آنها سخن گفته شده است. بعضی با تمسک به این خطبه همة محدودیتها و قوانینی را که در روایات درباره تبری وجود دارد، کنار میگذارند.
اما درباره منبع و سند این روایت باید گفت:
خطبة الوسیله در کتاب »روضة کافی» آمده است و میدانیم که بخش «روضة» کتاب «کافی» از اعتبار کمتری نسبت به «اصول کافی » و «فروع کافی » برخوردار است زیرا در آن احادیث ضعیف فراوانی وجود دارد و از لحاظ محکمی و اتقان در نقل، مانند دو بخش دیگر نیست. از این جهت بعضی از علما در انتساب «روضه کافی» به مرحوم کلینی تشکیک نموده و نویسنده آن را فرد دیگری میدانند.
از جهت سند نیز خطبة الوسیله سندی ضعیف دارد و راویانی ناشناخته و مذمتشده در سند آن به چشم میخورند.
از این گذشته، متن این خطبه نیز جای نقد فراوانی دارد. البته بعضی از آن جهت که این خطبه طبق تمایلات و مذاق مذهبی آنها سخن می گوید، متن آن را محکم دانسته و دلیلی بر اعتبار این خطبه قرار دادهاند. این در حالی است بعضی از جزئیات غریب و متناقض موجود در متنِ خطبه بر ضعف کلیِ آن میافزاید. مثلاً در ابتدای این روایت آمده است که امام علی علیه السلام هفت روز بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله، آن را در مسجد مدینه ایراد نمودند و در این هنگام آن حضرت از گردآوری و تألیف مصحف فارغ شده بودند. اما همه می دانیم که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله، تجهیز و خاکسپاری آن حضرت با امام علی علیه السلام بود و روزهای بعد نیز ایشان با جریان سقیفه روبرو شدند و اتفاقات تلخی پس از آن روی داد، پذیرش این مطلب که آن حضرت در همان چند روز ابتدایی با آن همه مشکلات و موانع، مصحف قرآن را گردآوری و تألیف نمودهاند، بسیار غریب به نظر میرسد و اختصاص به این روایت دارد.
همچنین در این خطبه بعضی از اتفاقات بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به گونهای بیان میشود که گویا سالها از آن واقعه گذشته است. چنانچه در فحوای این خطبه خلافت خلیفه دوم را به صورت امری اتفاق افتاده مینماید. همچنین در این خطبه ادعا میشود که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ابتدا عدهای شهادت دادند که آن حضرت، ابوبکر را به عنوان جانشین و خلیفه بعد از خویش برگزیده است ولی پس از آن که جریان سعد بن عباده پیش آمد، آنها این شهادت را انکار کردند و گفتند پیامبر صلی الله علیه و آله کسی را بعد از خویش به عنوان جانشین انتخاب نکرده است. اما در روایات و گزارشهای تاریخی نه آن شهادت به خلافت ابوبکر وجود دارد و نه انکاری که این خطبه مدعی آن است. از این جهت است که علامه مجلسی با آنکه در ابتدا متن این خطبه را مورد پسند میداند، به غریب بودن این مطلب اشاره کرده و مینویسد: «لم أر دعواهم النص على أبي بكر في غير هذا الخبر، و هو غريب؛ ادعای ایشان بر وجود نص بر خلافت ابیبکر را در غیر از این روایت ندیدم و این مطلبی غریب است.»(مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، چ2، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1404 ق، ج25، ص67)
همچنان که ظاهر آن است خطبه در اینجا که اشاره ای نیز به موضوع ترور و قتل سعد بن عباده دارد، این درحالی است که قتل سعد بن عباده در زمان خلافت عمر رخ داده است.
اما از اشکالات سندی و متنی این روایت که بگذریم، این خطبه بنابر فرض صدور از ناحیه امام علی علیهالسلام نیز نمیتواند توجیهگر دشنامگویی و لعن علنی در زمان کنونی باشد. همچنانکه امیرالمؤمنین در زمان خلافت و قدرت خویش چنین رفتاری را مرتکب نمیشدند و شرایط زمان خویش را در سخن گفتن در نظر می گرفتند، چنانچه بیان شده است که پس از رسیدن به خلافت هنگامی درباره ابوبکر و عمر از آن حضرت سؤال شد، فرمودند:
«لَوْ قَاتَلْتُمْ عَدُوَّكُمْ كَانَ أَصْلَحَ لَكُمْ مِنْ مَسْأَلَتِي عَنْهُمَا!؛ اگر با دشمنتان بجنگید، برای شما نیکوتر از سؤال کردن درباره آن دو نفر از من است.» (طبرى، محمد بن جرير، المسترشد في إمامة عليّ بن أبي طالب عليه السلام، چ1، قم: كوشانپور، 1415 ق، ص408)
همچمنانکه در نهج البلاغه آمدهاست: در سال 37 هجرى در صفّين، شخصى از طايفه بنى اسد پرسيد: چگونه شما را از مقام امامت كه سزاوارتر از همه بوديد كنار زدند؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْر سَدَد؛ اى برادر بنى اسدى! تو مردى پريشان و مضطربى كه نابجا پرسش مىكنى.»
سپس حضرت با بیانی بسیار کوتاه تنها اشارهای به موضوع غضب خلافت و گذشت خویش از آن نموده و فرمودند: «وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِي ابْنِ أَبِي سُفْيَان؛ [و داستان خلافت در گذشته را رها كن.] و از اين مسأله مهم در رابطه با فرزند ابو سفيان ياد كن… (شريف رضى، نهج البلاغة، ترجمه دشتى، چ1، قم: مشهور ، 1379ش. نهج البلاغة، ص305.)
حاصل سخن این که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، اگر امیرالمؤمنین علی علیهالسلام روزی در مسجد برای اثبات حقانیت خویش سخنی را بیان کردهاند، این موضوع دلیلی بر آن نیست که بتوان همان سخنان را در شرایط دیگر بازگو کرد. حقیقت اینکه هدف طاغوتها و دشمنان دین آن است که مسلمانان را از توجه به مصادیق باطل در زمان کنونی غافل ساخته و سیاستهای خویش را بر آنها حاکم کنند، بهترین روش برای این کار بدزبانی نسبت به مقدسات یکدیگر و شدت بخشیدن به فضای تعصب مذهبی است، پس مطرح شدنِ عمومیِ بعضی از مسائل به ظاهر مذهبی، جز خدمت دشمنان ثمره دیگری ندارد.
باسلام .چرا نقد بافته های تان را منتشر نکردید؟