تازه ها
سیره اهل بیت نهی از دشنام‌گویی بوده است

سیره اهل بیت نهی از دشنام‌گویی بوده است

تحریریه بیرق؛ لزوم وحدت در شرایط کنونی جهان اسلام و با توجه به ضرورت‌های امروز جامعه مسلمان امری حیاتی تلقی می‌شود. در این بین برخی جریان‌ها با تمسک به برخی روایات ضعیف در مورد دشنام به مقدسات اهل سنت به اقدامات تفرقه‌افکنانه‌ای دست می‌زنند که موجب تحریک عواطف و عصبیت‌های مذهبی می‌شود. به مناسبت ۹ ربیع و ادعای برخی جریان‌ها مبنی بر قتل خلیفه دوم در این روز به سراغ حجت الاسلام مهدی مسائلی رفتیم تا در خصوص این موضوع با ایشان صحبت کنیم. ایشان معتقدند در زمان ما هم بیشتر از هر زمان دیگری به گفتگوهای عالمانه بین شیعه و اهل سنت نیاز است. متن زیر مشروح گفتگوی بیرق با این کارشناس دینی است.

آیا در منابع تاریخی، ۹ ربیع بعنوان تاریخ قتل خلیفه دوم مطرح شده یا این تاریخ محل تشکیک است؟

آنچه در منابع تاریخی شیعه و اهل سنت وجود دارد این است که خلیفه دوم در ماه ذیحجه به قتل رسیده است. بحثی که در رابطه با ۹ ربیع مطرح می شود هیچ مستند تاریخی ندارد و معتبرترین علمای شیعه مثل شیخ مفید، سیدبن طاووس و بزرگان دیگر ۹ ربیع را مردود دانسته‌اند. مستمسکی که برای ۹ ربیع قرار می‌گیرد روایت خیلی ضعیفی است که در منابع معتبر شیعه هم نیامده و بیشتر در قرن‌های اخیر پررنگ شده است و دلیل آن نیز سیاست تقابل مذهبی است. عده‌ای سعی کرده‌اند این روز را بعنوان روز کشته شدن خلیفه دوم بشناسانند و بر روی آن تبلیغات خاصی داشته باشند بطوری که در اذهان عموم شیعه این تصور بوجود بیاید که خلیفه دوم در این روز کشته شده است.

به نظر شما دلیل این تغییر تاریخی چه چیزی می تواند باشد؟

یک نوع انگیزه‌های تفرقه افکنانه وجود دارد چون می‌خواستند یک وقت موسعی را برای اقدامات خود داشته باشند. چون ماه ذیحجه که تاریخ اصلی قتل خیلفه دوم بوده نزدیک به ماه محرم است و خلیفه دوم چند روزی قبل از ماه محرم مجروح و به قتل رسیده، اینها وقت موسعی را برای بعد از محرم و صفر قرار دادند که سعی کنند انگیزه‌های شادی را برای شیعیان بوجود بیاورند و کارهای تفرقه انگیزانه خود را انجام دهند. این یک بحثی است که شاید علت اصلی باشد. البته این امکان هم وجود دارد که اینها اشتباه تاریخی کرده باشند. مثلا علامه مجلسی و شاگرد ایشان میرزا عبدالله افندی اینگونه مطرح می کنند که این روز ممکن است روز کشته شدن عمر سعد بوده باشد و بعضی به اشتباه این را روز کشته شدن عمر خطاب تصور کرده‌اند.

یکسری روایات در باب توهین به مقدسات اهل سنت وجود دارد که بنظر روایات مشکوکی است، آیا این روایات قابل اعتنا می باشند؟

عموم این روایات از نظر سند ضعیف است و سند قابل قبولی ندارد. بعنوان مثال روایتی وجود دارد که می‌گوید ما گروه بنی هاشم به کوچک و بزرگمان امر می‌کنیم که به خلفا دشنام بدهند! این روایت خیلی ضعیفی است و منبع معتبر حدیثی هم ندارد، لذا می‌بینیم که گروه‌های خاصی این روایت را خیلی ترویج می‌کنند.

ولی بحث دیگری که باید به آن توجه داشته باشیم نگاه به سیره قطعی اهل بیت است و روایاتی که جز نصوص روایی هستند که اینها تکلیف ما را مشخص می‌کنند.

این روایات بر فرض صحت جز متشابهات هستند یعنی این سوال مطرح است که آیا توصیه شده ما در مجامع عمومی، بصورت تصریح به نام اشخاص و بصورت علنی دشنام‌گویی داشته باشیم؟ آیا ما چنین وظیفه‌ای داریم؟ ما سیره قطعی اهل بیت را می‌بینیم که هرگز دیده نشده این ذوات مقدسه در مجامع عمومی و حتی در جلسات خصوصی و بین خواص خود، اقدام به دشنام‌گویی نموده باشند. سیره قطعی اهل بیت نهی از دشنام‌گویی و توهین بوده است. روایات در این باب بسیار است. قرآن می فرماید «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ» آیه ۱۰۸ سوره انعام در این خصوص است و اگر روایتی در برابر این آیه قرار بگیرد، همانطور که خودِ اهل بیت دستور داده‌اند باید آن را کنار گذاشت. ما باید بعنوان شیعه سیره اهل بیت را الگوی خود قرار دهیم.

زعمای تراز اول شیعه در خصوص وحدت به چه ترتیبی عمل کرده‌اند؟

ما از همان آغاز غیبت صغری تا کنون با این مسئله مواجه بوده بوده‌ایم، شیخ طوسی گزارش‌های حسین بن روح را در کتاب خود آورده است که ایشان چقدر محتاط بودند تا توهینی برعلیه مقدسات اهل سنت صورت نگیرد که منشا حمله به شیعه شود و یک جریان تبلیغی سوء علیه شیعه شکل بکیرد. شدیدترین برخوردها با کسانی که به تفرقه افکنی می‌پرداختند انجام می‌شد و گزارشات آن در کتاب الغیبه شیخ طوسی بیان شده است.

بعد از آن هم سیره نواب عام امام زمان برای ما حجت است که شیخ طوسی، شیخ مفید و دیگران آنقدر تعامل تنگاتگی با علمای اهل سنت داشتند و سخنانشان بر مبنای وحدت بود که علمای اهل سنت انها را جز علمای جهان اسلام معرفی کردند و آزادانه و راحت با اینها در مجامع علمی بحث می کردند و رابطه دوستانه‌ای بین آنها و علمای اهل سنت در بغداد برقرار بود.

علمای دیگر هم همینطور بودند که حالا من به بعضی از نمونه‌ها اشاره می‌کنم. شهید ثانی مذاهب دیگر اسلامی را تدریس می کرد. بحث تقریب مذاهب اسلامی در کتاب‌های شهید ثانی مشخص و ظاهر است. سیره شیخ بهائی نیز بر همین اساس است که ایشان در عهد صفوی خیلی تاثیر گذار بوده که فضای افراط گرایی مذهبی را از بین ببرد و گفتگوها و تعاملات علمی با اهل سنت بوجود بیاورد.

حتی در زمان ما حضرت آیت الله بروجردی خیلی در تغییر نگاه اهل سنت به شیعه تاثیر گذار بودند و مقدمات آن فتوای معروف شیخ شلتوت را آقای بروجردی بوجود آوردند که تاثیر شگرفی در روابط اهل سنت و شیعه داشت.

باید گفت در زمان ما هم بیشتر از هر زمان دیگری به گفتگوهای عالمانه بین شیعه و اهل سنت نیاز است. اما متاسفانه سخنانی که بعضی از علما دارند و در دیدارهای خصوصی و عمومی گفته می شود زیاد منعکس نمی‌شود و بعضی ها در صدد نفی آن هستند. بعنوان مثال من یک نمونه را از آقای وحید عرض می‌کنم که ایشان چند سال پیش فتوایی داشتند که استفتایی از ایشان در مورد اهل سنت شده بود. سوال این بود اگر کسی از اهل سنت ما را کافر بنامند ما هم می‌توانیم مقابله به مثل کنیم و آنها را کافر بنامیم؟ آیت الله وحید خراسانی صراحتا فرمودند که شما چنین حقی ندارید و اگر آنها به شما کافر می‌گویند شما با حسن معاشرت با آنها برخورد کنید و در آن فتوا به بعضی روایات در این باب اشاره کردند. این فتوا را سایت رسمی ایشان در آن زمان منعکس کرد ولی بعد از گذشت مدتی، از روی سایت ایشان برداشته شد!

این مسئله جای سوال است که چرا به این سخنان آیت الله وحید پرداخته نمی‌شود، اما عده‌ای در تلاش هستند با حذف صدر و ذیل بعضی از سخنرانی‌های ایشان، این مرجع بزرگ را مخالف تقریب مذاهب و وحدت شیعه و سنی نزد عموم جلوه دهند، در حالی که هیچ عالم شیعه‌ای که تامل و نفقه داشته باشد نمی تواند وحدت اسلامی را منکر شود و بر لوازم آن تاکید نداشته باشد. آیت الله وحید خراسانی هم یکی از علمای بزرگ ما هستند که بر این مسائل واقفند و در جلسات خصوصی و عمومی بر این نکته تاکید داشته‌اند.

جایگاه تبری در آموزه های شیعی چیست و در شرایط کنونی باید به چه نحوی عمل کرد؟

بعضی تبری را به معنای فحاشی و دشنام‌گویی و توهین می‌دانند در حالی که اینگونه نیست و تبری این است که در قلب و وجودمان از کسانی که انحراف در دین ایجاد کرده‌اند برائت و کینه داشته باشیم و آنها را دشمن بداریم. در عمل، رفتارمان را از آنها جدا کنیم و رفتار آنها را نداشته باشیم و در سخن هم جدایی طریقه و روش و راهمان را از آنها بیان بکنیم. منتهی این بیان به روش‌های مختلف می‌تواند باشد. می‌توان بدون توهین و تحریک عواطف و احساسات کسانی که نسبت به اینها دید نادرستی دارند، حرف خود را بزنیم. علما هم همینطور بیان می‌کردند. آیا صاحبان کتاب‌های الغدیر و یا کتاب المراجعات که روش اهل بیت را تبیین کرده و راه‌های انحرافی را رد کرده است تبری نداشته‌اند؟ اما توهینی هم به کسی نکرده‌اند و کسی نمی تواند اینها را بعنوان توهین به اهل سنت قلمداد کند. این روش باید ادامه پیدا کند. تبری قوانین و محدودیت‌های خاص خودش را دارد که در روایات به آن اشاره شده است که دشنام گویی و توهین نه تنها نمی‌تواند راه و روش را مشخص بکند و دیگران را هدایت کند بلکه با تحریک عواطف آنها یک پرده‌ای از حجاب تعصب را بوجود می‌آورد که مانع دیده شدن حق می‌شود.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*