تازه ها
نقد کتاب لعن های نامقدس- قسمت دوم

نقد کتاب لعن های نامقدس- قسمت دوم

پیشتر گذشت که پس از انتشار کتاب لعن های نامقدس وبلاگی با عنوان (نقد کتاب «لعن های نامقدس») با هدف نقد این کتاب شروع به فعالیت نمود. اما متأسفانه آنچه در این وبلاگ به آن پرداخته شده نقد کتاب نیست زیرا نویسنده این وبلاگ نه تنها همه مطالب کتاب را مورد توجه قرار نداده است، بلکه فقط چند سطر از کتاب لعن های نامقدس را انتخاب کرده است، صدر و ذیلش را حذف نموده، و تفسیر دلخواه خود را از آن عبارات بیان داشته است. که این کار وی بیشتر به تخریب می ماند تا نقد!

بیان شد که بعضی از دوستان بزرگواری که بنده آنها را نمی‌شناسم در (اینجا ) به قسمتی از این سخنان پاسخ داده اند، ولی حقیر در این وبگاه نیز به مرور به بعضی از مطالب این وبلاگ پاسخ خواهم داد.

در یادداشت پیشین (اینجا)  یکی از مطالب این وبلاگ را بررسی و به آن پاسخ دادم. در این یادداشت به بررسی سایر مطالب این وبلاگ می‌پردازیم.

در یکی پست های این وبلاگ آمده است:

توهین های نامقدس در کتاب «لعن های نامقدس»!

آقای مهدی مسائلی در کتاب «لعن های نامقدس» مرتکب اهانت هایی ناروا شده است که در ادامه به یک مورد از آن ها اشاره می شود:

در کتاب کافی در حدیثی صحیح (1) از پیامبر -صلی الله علیه و آله- روایت شده که فرمودند:

«إذا رأیتم أهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البرائة منهم و أکثروا من سبهم و القول فیهم و الوقیعة و باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام و یحذرهم الناس و لایتعلموا من بدعهم یکتب الله لکم بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات فی الآخرة.»

«هرگاه پس از من اهل شک و بدعت را دیدید ، بیزاری خود را از آنها آشکار کنید ، و به آنها بسیار دشنام دهید ،و درباره ی آنها زیاد بدگویی کنید ، و عیوبشان را زیاد بگویید ، و به آنها تهمت بزنید ( یا آن ها را مبهوت سازید ) ، تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها بر حذر شوند و از بدعتهای آنان ( چیزی ) نیاموزند. خداوند در برابر این کارهایتان برای شما حسنات می نویسد و درجاتتان را در آخرت بالا خواهد برد.» (2)

همان گونه که دیدیم ، یکی از دستورات پیامبر -صلی الله علیه و آله- در مورد اهل شک و بدعت گذاران این بود که «باهتوهم».

عده ای از فقها و مراجع تقلید – همچون مرحوم آیت الله خویی (3) ، مرحوم آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی (4) و  آیت الله سید محمد صادق روحانی (5) – این دستور پیامبر -صلی الله علیه و آله- (یعنی «باهتوهم») را دلیل جواز تهمت زدن به اهل شک و بدعت گذاران دانسته اند.

این در حالی است که آقای مهدی مسائلی در کتاب «لعن های نامقدس» ، سخن آن مراجع تقلید را مضحک و خنده دار خوانده و نوشته است:

«چه مضحک است اگر کسی بگوید برای مقابله با بدعت گذارانی که اهل دروغ و نیرنگ و فریب هستند ، باید با بهتان و تهمت و نسبت های دروغین ، مردم را از آنان روی گردان کنیم.»

بررسی و پاسخ:

در لیست این وبلاگ تاکنون پنج پست قرار گرفته است، که سه پست آن مربوط به روایت «إذا رأیتم أهل الریب و البدع…» است که در کتاب لعن های نامقدس مورد نقد و بررسی صورت گرفته است،  به نظر می رسد که این روایت سپری محکم برای توجیه بعضی رفتارهای تفرقه افکانه بوده است و نقد و بررسی آن در کتاب چندان مذاق بعضی خوش نیامده است، البته بیان شد که در کتاب لعن های نامقدس در حدود دوازده صفحه به بررسی این روایت پرداخته شده است ولی نویسنده این وبلاگ با انتخاب چند سطر بریده و گزینش شده از این مطالب در صدد است چهره ای موهن از کتاب ارائه کند.

در اینجا نیز نویسنده برای اینکه هدف خویش را محقق کند توضحیات قبلی و بعدی عبارت کتاب را نمی آورد و چنین جلوه می‌دهد که سخن حقیر در این خطاب، ناظر به استدلال های علماست. این در حالی است که متن اصلی کتاب چنین است:

«راهی که دین مبین اسلام برای تبری از اهل باطل معرفی می‌کند، روشی انسانی و منطبق بر فطرت بشر است؛ زیرا همان‌گونه‌که حق، فطری است، سلوک و دستورهای آن نیز مقبول فطرت پاک بشری است. صداقت همواره مقبول نوع بشر بوده است و همۀ انسان‌ها به آن احترام گزارده‌اند؛ همچنان‌که دروغ و نیرنگ و فریب همواره ناخوشایند همۀ اقشار بشر بوده است. افزون بر این اصولاً با سلوک اهل باطل نمی‌توان به معرفی اهل باطل پرداخت و به مصاف آن‌ها رفت؛ پس چه مضحک است اگر کسی بگوید برای مقابله با بدعت‌گذارانی که اهل دروغ و نیرنگ و فریب هستند، باید با بُهتان و تهمت و نسبت‌های دروغین، مردم را از آنان روی‌گردان کنیم. باید پذیرفت که با دروغ‌گویی، هرگز نمی‌توان به مصاف دروغ‌گویان رفت و آنان را رسوا کرد. آری، سیاست دینی شیعه، سیاستی است مبتنی بر سلوک اهل حق که حضرت امیرمؤمنان† دربارۀ آن ‌می‌فرمود:«سوگند به خدا، معاویه از من سیاست‌مدارتر نیست؛ اما معاویه حیله‌گر است و معصیت و نافرمانى می‌کند. اگر نیرنگ ناپسند نبود، من زیرک‌ترین افراد بودم؛ ولى هر نیرنگى گناه و هر گناهى نوعى کفر و انکار است. روز رستاخیز در دست هر حیله‌گرى پرچمى است که با آن شناخته مى‌شود. به خدا سوگند، من با فریب‌کارى غافل‌گیر نمى‌شوم و با سخت‌گیرى ناتوان نخواهم شد.»

به‌راستی‌کسانی‌که دروغ و تهمت و افترا را در مواجهه با مخالفان مذهبی جایز می‌دانند، این سخن مولای متقیان را چگونه تفسیر می‌کنند؟

نویسنده آن‌گونه از سخن علما و فقهایی همچون آیت الله العظمی خویی گزارش می دهد که گویا هیچ اشاره ای به سخنان در کتاب نشده است و حقیر در آنجا یک طرفه به میدان رفته ام، این در حالیست که محور گفتگوهای کتاب، نقد و بررسی سخن علما دراین رابطه است، و در ابتدای صحبت نیز متنی از آیت الله خویی آورده می شود:

بعضی از اندیشمندان با استناد به فرازی از این روایت که می‌گوید: «وَ بَاهِتُوهُمْ کَیلَا یطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ» این‌گونه برداشت کرده‌اند که می‌توان به مخالفان و بدعت‌گذران، بهتان و تهمت زد. البته بعضی در این میان، به تبیینِ فسلفۀ حکم نیز پرداخته و گفته‌اند: «دروغ حـرام است؛ ولی گاه مصلحـت اقتضـا می‌کند که به آن‌ها تهمـت زده شـود و بـرای مفتضـح‌شدنشان، کارهای زشتی که نکرده‌اند، به آن‌ها نسبت داده شود، تا مردم متدین عوام، از آن‌ها فاصله بگیرند و تحت‌تأثیر آنان واقع نشوند.»

البته حقیر در ادامه نقد و بررسی این سخن، نقل‌هایی از علامه مجلسی، مقدس اردبیلی و شهید مطهری در مخالفت با آن آورده ام که متأسفانه دغدغه نویسنده این به اصطلاح نقدنامه، نقل آنها نبوده است!

متأسفانه یکی از رفتارهای نادرستی که از سوی این افراد در نقل قول از بزرگانی همچون آیت الله خویی صورت می گیرد، آن است که تنها قسمت‌هایی از سخن این بزرگان را می‌آورند که به نفع آنها می‌باشد و قسمت مهم و کاربردی آن را حذف می شود، زیرا آیت الله خویی در ادامه سخنان خویش می‌آورد:

«کل ذلک فیما إذا لم تترتب علی هجوهم مفسدة و فتنة، و إلا فیحرم هجوهم حتی بالمعائب الموجودة فیهم»( سیدابو القاسم خویی، مصباح الفقاهة، ج‌۱، ص ۴۵۸). یعنی: همه این سخنان در هنگامی است که در هجو آنها مفسد و فتنه‌ای وجود نداشته باشد وگرنه هجو آنها حرام است حتی به عیب‌هایی که در آنها موجود می‌باشد،[چه برسد به اینکه به آنها تهمت بزنیم!]

به هرحال باید گفت:

اولا سخنی که نویسنده که این وبلاگ آن را توهین به علما جلوه داده است، تحریفی بیش نیست و این جمله خطاب به فرمایش علما بیان نشده است، ثانیا اگر بناست نقد سخنان و استدلال های دیگران توهین به آنها شمار آید، پس علما و اندیشمندان اسلامی دائما در حال توهین و مسخره کردن هم‌دیگر هستند! ثالثا کتاب لعن های نامقدس بر پایه نقد علمی بوده و در آن به سخن این علما نیز اشاره شده است.

نویسنده این وبلاگی در پستی دیگر مجددا همین روایت را پیش می کشد و بیان می دارد:

آقای مهدی مسائلی در کتاب «لعن های نامقدس» این روایت را «موهن و مبهم» خوانده در حالی که بسیاری از محدثان ، علمای علم رجال ، فقها ، مراجع تقلید و اندیشمندان شیعه به «صحیح» بودن این روایت تصریح دارند.

برخی از کتبی که در آن ها به صحیح بودن این روایت تصریح شده عبارتند از: …

وی سپس برای تأثیر گذاری بر روی مخاطبین تعدادی از کتاب های حدیثی و فقهی را صف نموده و ادعا می کند که حقیر از دیدگاه حدیث‌شناسی با این آثار به مخالفت برخواسته‌ام! این درحالی است که چنین سخنی در کتاب بیان نشده است و اگر این روایت در کتاب «موهن و مبهم» صرف یک ادعا نیست بلکه استدلال‌هایی فراوانی پیرامون آن در آنجا آمده است که نویسنده این وبلاگ نخواسته از آنها پرده بردارد و تنها با بیان سخنی کلی درصدد است به تضعیف مطالب کتاب بپردازد.

نویسنده این وبلاگ در پستی دیگر می‌آورد:

آقای مهدی مسائلی در کتاب «لعن های نامقدس» در مورد دعای «صنمی قریش» می نویسد:

«این دعای صنمی قریش در بعضی از منابع متأخر شیعه آمده است…» (1)

و تأکید می کند:

« (دعای صنمی قریش) در منابع متقدم شیعه نیز نیامده است…» (2)

این ادّعا در حالی است که ابراهیم بن علی عاملی کفعمی (840 – 905 هجری) دعای «صنمی قریش» را در کتاب «جنة الامان الواقیة و جنة الایمان الباقیة» که به «مصباح الکفعمی» معروف می باشد ، از امیر مومنان -علیه السلام- روایت کرده است. (3)

قابل توجه آن که مرحوم کفعمی در مقدمه ی این کتاب (مصباح الکفعمی) می فرماید:

«قد جمعته من کتب معتمد علی صحتها مأمور بالتمسک بوثقی عروتها…»

«من این اثر را از بین كتابهایی جمع آوری كرده‌ ام که در مورد صحت آنها اطمینان وجود دارد و باید به ریسمان محكم آنها چنگ زده شود…» (4)

– – – – –

1.لعن های نامقدس،مهدی مسائلی،ص155،ط آرما،اصفهان،ط اول1393.

2.لعن های نامقدس،مهدی مسائلی،ص155،ط آرما،اصفهان،ط اول1393.

3.مصباح الکفعمی،ابراهیم بن علی عاملی کفعمی،ص552-553،ط دارالرضی،قم،ط دوم1405ق.

4.مصباح الکفعمی،ابراهیم بن علی عاملی کفعمی،ص4،ط دارالرضی،قم،ط دوم1405ق.

بررسی و پاسخ:

ما چند سوال از نویسنده این عبارات داریم:

آیا کتاب مصباح کفعمی جزء منابع متقدم شیعه است یا متاخر؟! آیا وی در این کتاب دعای صنمی القریش را با سند ذکر کرده است یا بدون سند؟

این سخن قابل انکار نیست که اولا دعای صنمی القریش در منابع متأخر شیعه آمده و ثانیا اصلا سند ندارد!

گویا نزد بعضی بررسی علمی و رجالی روایات و بیان حقایق علمی جرم و گناه می‌باشد!

نویسنده این وبلاگ مدعی می‌شود چون مرحوم کفعمی به صورت کلی در نقل روایات دقت داشته است،پس هر روایتی که وی در کتابش نقل می کند باید بالاجبار صحیح و مقبول واقع شود! این در حالی حتی روایات کتب اربعه حدیثی شیعه همچون کافی که از معتبرترین کتب روایی شیعه هستند، نیز  توسط علمای شیعه نقد و بررسی قرار می گیرد و بسیاری از روایات آنها مورد قبول نیستند.

متأسفانه در اینجا نیز اگرچه متن کتاب کوتاه است اما نویسنده این وبلاگ از نقل کامل آن می هراسد. متن کامل عبارت که در پاورقی آمده است و گویا بر‌ای افرادی بسیار گران آمده است، چنین می باشد:

دعای «صَنَمَی قُرَیش» در بعضی از منابع متأخر شیعه آمده است و ادعا شده که امیرمؤمنان علیه السلام آن را در قنوت نمازش می‌خوانده است. اما این دعا علاوه بر اینکه سند ندارد و در منابع متقدم شیعه نیز نیامده است، محتوا و متنی موهن و ناپذیرفتنی دارد؛ زیرا در این دعا تصریح شده که قرآن کریم تحریف شده است: «حَرَّفَا کِتَابَک» و «اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ بِکُلِّ آیةٍ حَرَّفُوهَا».

 اما یکی از جالب ترین انتقادهایی که به مطالب کتاب لعن های نامقدس در این وبلاگ شده است، آن است که چرا در کتاب از حادثه عاشورا تعبیر به قیام حضرت سیدالشهداء شده است بلکه اقدام حضرت سیدالشهداء دفاع بود نه قیام! نویسنده این وبلاگ می‌آورد:

«بسیاری از کسانی که درباره ی زندگی و سیره ی امام حسین -علیه السلام- سخن گفته اند ، حرکت و مخالفت حضرت را “انقلابی” علیه دستگاه حکومت دانسته ، و جمعی آن را “جهاد” و “مبارزه” با یزید تلقّی کرده اند ؛

ولی با توجه به روایات و آثار موجود در کتب فریقین ، کاملا روشن است که حضرت هرگز آغازگر مبارزه و جنگ نبوده و عبارت صحیح و دقیق درباره ی حرکت آن حضرت “دفاع” است نه “انقلاب” ، “شورش” ، “قیام” ، “جنگ” ، “مبارزه” و… .» (1)

حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای مهدی صدری در  کتاب «تحلیل و بررسی انگیزه ی حرکت سیدالشهدا – علیه السلام -» به خوبی این مطلب را ثابت کرده است. (2)

این در حالی است که آقای مهدی مسائلی در کتاب «لعن های نامقدس» حرکت سیدالشهدا -علیه السلام- را قیام خوانده ، می نویسد:

«توجه به قیام امام حسین -علیه السلام- و زیارت آن حضرت ، در نزد شیعه جایگاهی ویژه دارد.» (3)

چنین تعبیری از جانب آقای مسائلی که در بین برخی به عنوان محقق شناخته می شود ، پسندیده نیست.

– – – – –

1.تحلیل و بررسی انگیزه ی حرکت سیدالشهدا-علیه السلام-،حجت الاسلام والمسلمین مهدی صدری،ص279، ط طوبای محبت،قم،ط اول1392.

2.تحلیل و بررسی انگیزه ی حرکت سیدالشهدا-علیه السلام-،حجت الاسلام والمسلمین مهدی صدری،ص279-303،ط طوبای محبت،قم،ط اول1392.

3.لعن های نامقدس،مهدی مسائلی،ص90،ط آرما،اصفهان،ط اول1393.

حقیقت آن است که این انتقاد ارزش محتوایی چندانی ندارد و حقیر نیز اینجا در مقام پاسخ دادن به آن نیستم زیرا اولا نویسنده آن در تلاش بازورگویی مخالفت با نظر خویش را امری قبیح و زشت جلوه دهد و بدون اشاره به ادله فراوانی که نشان گر آن است که اساس حادثه عاشورا قیام بود نه دفاع، به محکومیت حقیر بپردازد، افزون به کار بردن تعبیر قیام عاشورا چه ربطی به محتوای کتاب دارد زیرا بیان و عدم بیان این تعبیر هیچ خللی به مباحث مورد نظر وارد نمی کند، متأسفانه این گونه نقدها انسان را به یاد این ضرب المثل معروف می‌اندازد: الغريق يتشبث بکل حشيش. غريق، به هر شاخه ي خشکيده اي چنگ مي زند!

همان گونه که در ابتدای سخن بیان شد یکی از دوستانی که حقیر ایشان را نمی شناسم به قسمت‌هایی از سخنان نویسنده این وبلاگ پاسخ داده است که حقیر به منظور ارج نهادن به زحمات این بزرگوار پاسخ این قسمت را به نقل از ایشان می آورم:

نویسنده درصدد این است که اثبات کند چون از نظر عدّه ای واقعه کربلا و خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی عِراق « دفاع » دانسته می شود، پس نویسنده کتاب « لعن های نامقدس » که اعتقاد دارد خروج امام حسین علیه السلام « قیام » است اشتباه بزرگی را مرتکب شده است!!!! شما از این استدلال خنده تان نمی گیـرد ؟!!! گفته شده : « با توجه به روایات و آثار موجود در کتب فریقین، کاملا روشن است که … حرکت آن حضرت ” دفاع ” است نه ” انقلاب “، ” شورش”، ” قیام”، ” جنگ”، ” مبارزه ” و … » ؛ کدام روایات و آثار موجود در کتب فریقین می گوید خروج امام حسین از مدینه به سمت عراق « دفاع » بوده است ؟! و به چه دلیلی اگر کسی بگوید خروج سیدالشهداء علیه السلام « قیام » بوده است ناپسند می باشد ؟!! آیا شأن معصوم مخالف این است که برای برپایی احکام فراموش شده دین خدا به پا خیزد و در مقابل تجلی واقعی ظلم ایستادگی کند ؟! امام حسین علیه السلام در نامه ای که برای سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و دیگران از کوفیان می نویسد این چنین می فرمایند : « بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدَ وَ اَلْمُسَيَّبِ بْنِ نَجَبَةَ وَ رِفَاعَةَ بْنِ شَدَّادٍ وَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ وَالٍ وَ جَمَاعَةِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ ص قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ : « مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اَللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اَللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اَللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لاَ فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اَللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ » ، وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ اَلشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ اَلرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا اَلْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا اَلْحُدُودَ وَ اِسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اَللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلاَلَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا اَلْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ … ؛ از حسین بن علی به سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروه های مؤمنین ؛ اما بعد، به تحقیق می دانید که رسول خدا در هنگام حیات خویش فرمود : « هر کس سلطان ستمگری را درک کند که محرمات الهی را حلال کرده، شکننده پیمان های الهی و مخالف سنت و روش رسول خداست و در میان مردم به گناه و زشتی و تجاوز به حدود و حقوق عمل می کند و در این حال بر علیه او حرفی نزند و مبارزه عملی انجام ندهد حقا بر خداست که او را در جایگاه اخروی همان سلطان ستمگر قرار بدهد » و به تحقیق می دانید که آن مردم شیطان را اطاعت می کنند، از پیروی خداوند رحمان رویگردان شده، فساد و زشتی را ظاهر نموده، حدود الهی را وا نهاده و بیت المال را برای خودشان مصرف می کنند و حرام الهی را حلال و حلالش را حرام نموده اند و در این حال من به موجب نزدیکی ام به رسول خدا شایسته مبارزه با ظلم و باطل هستم. » [بحارالأنوار، ج 44، ص 381 – 382] بنظرم روایت کاملا واضح است و اصلا نیازی به توضیح و تفسیر ندارد! در این حالت است که اگر کسی « قیام » حضرت سیدالشهداء علیه السلام در مقابله با ظلم را منکر شود یا بی اطلاع از تاریخ است یا اینکه در کل چیزی از واقعه عاشورا متوجه نشده است و برداشتی سطحی از آن دارد.

منبع : اینجا را کلیک کنید

 

مطالب مرتبط:

نقد کتاب لعن های نامقدس قسمت اول

از نقد تا تخریب

یک نظر

  1. سلام
    با مطلب “زدن پنبه یک کتاب منتسب به شیخ مفید” به روزم.
    لطفاً با نظر خود وبلاگ بنده را مزین فرمایید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*